ابزار مکانیکی و امثال آن
Mechanical tools and the like
با کسی معامله به مثل کردن
To pay someone back in his own coin
دشمن مجبور به عقب نشینی شد
The enemy was forces to retreat
مجبورم بروم
I have to go. I am obliged to go
وجدانش او را مجبور به اعتراف کرد
Her conscience compelled her to confess
ایران نما | inama منبع
درباره این سایت