دستها را بهم مالیدن
To rub ones hands
روی نان کره مالیدن
To butter the bread
با اتومبیلش به اتومبیل من مالید
Her car brushed mine. She rammed my car
مالیده (مالیده است، بهم خورده، لغو شده)
The deal is off. Forget it. That doesnt count
تعطیلات سالانه ماهم مالیده (لغو شد)
Bang wnet our annual holidays
ایران نما | inama مالیده منبع
درباره این سایت