خانم بسیار گیرایی است

She is a very captivating lady

گیر افتادن (هنگام ارتکاب عمل)

To be caught red handed

مرغ این روزها سخت گیر میاید

Chicken is hardly obtainable / available these days

بدطوری گیر کرده ام (در وضع سختی قرار دارم)

I have got into a jam. I am in a tight corner. I am in a bod fix


ایران نما | inama منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

subvideo وی کی نیوز دیجیتال مارکتینگ Bahar saadatmand فلزیاب و طلایاب IBM A19 بزرگترین و به روز ترین منبع سوالات ششم سبحان سلامتی دکـــا چــــــت