از دوشنبه لب به غذا نزده ام

I havent had a morsel of food since Monday. I havent touched food since Monday

لب و دهنش آب افتاد (از روی لذت و خوشی)

He licked (smacked) his lips

لب غنچه کردن

To pour ones lips

کافی است لب تر کنی

All you have to do is to say the word

با لب و لوچه آویزان (اشاره به ناکامی و عدم موفقیت)

With a long face 


ایران نما | inama since monday ,food since ,food since monday منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

vahid man united فروشگاه پوشاک نیموشاپ عاشقانه نلی موویز ابر فان tahsil مقالات سئو تم ساز themsaz